سنگ صبور

سنگ صبور

ما مقدس آتشی بودیم ، بر ما آب پاشیدند
سنگ صبور

سنگ صبور

ما مقدس آتشی بودیم ، بر ما آب پاشیدند

مردن خان

بانگ ناله به هوا می پیچید......باز هم دست اجل یک گل چید

آه و ماتم توی ده آمده بود......مهر غم بر همه دلها زده بود

مردمان جمله سیه پوش و عزا..آنچه را مرد بزرگ است سزا

پسری خاک به سر کرده نزار..می رود با دل خونین به مزار

دختری داغ به دل نعره زنان...می کند گریه در آغوش زنان

اهل ده شیون و فریاد و فغان....همه ماتم زده از مردن خان

زارعان را غم مرگ خان نیست..خان اگر مرد به سفره نان نیست؟

همه غمگین که پسر خان بشود...کارها در کف نادان بشود

خان که پیر و کمرش خم شده بود..سیر دنیا طمه اش کم شده بود

کل آمال براورده شده...همه روزی به درش برده شده

باز هم حرمت او را باید....احترامش چو مسیحا شاید

تا پسر دشمن مردم نشود...قاتل سفره و گندم نشود

جسد خان به مزاری بردند...با غم و حسرت و زاری بردند

موقع شستن او دید پسر.....هر کسی خاک ریا کرده به سر

او بدانست کسی در غم نیست....کینه هااز پدر او کم نیست

پس چه حاصل همه فریاد کنند...همه از خان به نکو یاد کنند

توی دل خنده به آنها بنمود..که از این گریه بیهوده چه سود

سوی مردم بشدی  دیده تر......همه دیدند غم و اشک پسر

گفت ای اهل محل غمگینم....شده از کف دل  عقل و دینم

خان که بیمار شد و خسته و زار..به زمستان بشد از فصل بهار

نزد من کرد وصیت به شبی...که تنم سوخت ز اندوه و تبی

گفت وقتی که مرا می شویند...ذکر حق پشت سرم می گویند

یا که وقتی کفنم می پیچند......آن دمی که همه من را هیچند

تو بگو اهل محل را به صدا...که مگریند در این دار فنا

بهر من شیون و ماتم نکنند....به بغل زانوئی از غم نکنند

نکنند ناله و در حسرت آه..به تن خود نکنند رخت سیاه

این همه را پدرم گفت به من...نکته را خود بشنیدم ز دهن

یک نفر گفت که ما گریه کنیم....بهر او ناله و مرثیه کنیم

ما برای احترام او همه ....خاک بر سر کرده با رخت سیه

جمله نالانیم چون خان مرده است..گر وصیت کرده او گه خورده است

 

نظرات 3 + ارسال نظر
رادمینا چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:36 ب.ظ http://rafighekhoob.blogfa.com

ممنون.ایشاا... قسمتت بشه

خشونه چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:57 ب.ظ http://2amkhash.blogfa.cm

سلام ممنونم شرمنده کردین!
در مورد کلیپ هم اره میدونم عکساش کم بود اخه چند روزی هوای اونجا الوده بود و عکسا تیره و تار می افتاد و همچنین درس و امتحان و اینا مانع از عکس گرفتن شد انشالله بعدا قشنگتر از اینو درست میکنم...
در ضمن ممنونم از حضورتون!

انگشت دونه دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:07 ق.ظ http://badbadak-baz.blogfa.com/

به سراغ من اگر می آیید،
پشت هیچستانم.

پشت هیچستان جایی است.

پشت هیچستان رگ های هوا ،
پر قاصد ها ییست که خبر می آرند،
از گل واشده ی دورترین بوته ی خاک .

روی شنها هم نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است
که صبح،به سر تپهی معراج شقایق رفتم

پشت هیچستان ، چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
زنگ باران به صدا می آید.

آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست.

به سراغ من اگر می آیید،
نرم و آهسته بیایید

مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد