سنگ صبور

ما مقدس آتشی بودیم ، بر ما آب پاشیدند

سنگ صبور

ما مقدس آتشی بودیم ، بر ما آب پاشیدند

مست

یک شب به در خانه او رفتم مست
یک حلقه به در زدم گمان کردم هست
همسایه ولی پنجره بگشود و بگفت
او ماه عسل رفته/ سپس پنجره بست

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم.

میخوام یه داستان براتون بگم که داغ دل عاشق هارو تازه کنم.




یه پسر بود که عاشق یه دختر پولدار شد،با هزار امید و ارزو رفت خواستگاری



ادامه مطلب ...

فقر

کودکی که میداند دستان پینه بسته پدرش،تن فروشی خواهرش و گریه مادرش از بی پولی است،

در مدرسه چطور بنویسد علم از ثروت بهتر است!(فرزاد کمانگر)




خدایا شکرت که ما دیگر فقیر نیستیم،دیروز پزشک روستا گفت:چشم های پدرم پر از مروارید است.(حسین پناهی)




نسل ما

نسل ما نسلی بود که هرگز گرمای وجود معشوش را حس نکرد

نسلی که یواشکی بوسید

              یواشکی نوشید

              یواشکی گریه کرد

              یواشکی فکر کرد

              یواشکی اعتراض کرد

              یواشکی آرزو کرد

              یواشکی درد دل کرد

              یواشکی انتخاب کرد

              یواشکی عاشق شد

پس به سلامتی یواشکی که اگر نبود این نسل منقرض میشد.

وحشی




آه تا کی ز سفر باز نیایی بازآ

اشتیاق تو مرا سوخت کجایی بازآ
شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد

گر همان بر سر خونریزی مایی بازآ

کرده ای عهد که بازآیی و مارا بکشی
وقت آن است که لطفی بنمایی باز آ
رفتی و باز نمی آیی و من بی تو به جان
جان من این همه بی رحم چرایی باز آ
وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب صد گونه جفایی بازآ