سلام
ببخشید شاید قبلا این پست رو شنیده باشید.
اما قراره برم مسافرت ،گفتم یه اپ کنم بعد برم.
کیفیت مهم است......!
حدود شصت سال پیش یک آخوند رفت و رفت تا به روستائی رسید.
با دیدن مسجد قدیمی آن روستا متوجه شد که مردم این روستا مسلمان هستند و
با خوشحالی به نزد کدخدا رفت و اعلام کرد که میتواند پیش نماز آن روستا
باشد .کدخدا که سالها بود نماز نخوانده بود و نماز جماعت را که اصولا در
عمرش ندیده بود، با خودش فکر کرد که اگر به این مرد روحانی بگویم که من
نماز بلد نیستم که خیلی زشت است، بنابراین بدون آنکه توضیحی بدهد، موافقت کرد.
سه سنگ تراش بودن که هر روز مشغول تراشیدن سنگ از کوه بودن واسه ساختن خونه.
از اولی پرسیدن چیکار میکنی ؟