سنگ صبور

ما مقدس آتشی بودیم ، بر ما آب پاشیدند

سنگ صبور

ما مقدس آتشی بودیم ، بر ما آب پاشیدند

کارو

پروردگارا !

پس مشعل عصیان دهر افروز من کو ؟

فردای ظلمت سوز من کو؟ روز من کو ؟
...
فریاد افلاک افکن دیروز من کو ؟

رفتند !....مردند؟!

فریاد !....فریاد!....

ای زندگیها ...! ای آرزوها ...!

ای آرزو گم کرده خیل بینوایان !

ای آشنایان !

ای آسمانها ! ابرها ! دنیا ! خدایان !

عمرم تبه شد ،هیچ شد ، افسانه شد ، وای !

آخر بگویید !

بر هم درید این پرده ی تاریک ابهام !

کشکول نا چاری به دست و واژگون پشت :

تا کی پی تک دانه ای : پا بند صد دام !؟