منطق از دیدگاه غضنفر.
یه روز غضنفر تو پارک میبینه یه نفر داره کتاب میخونه کنجکاو میشه میره به طرف میگه این چه کتابیه؟
جواب میده کتاب منطق
غضنفر میگه خب چی هست؟
طرف میگه تو توی خونه اکواریوم داری؟
:اره
:خب اگه تو اکواریوم آب نباشه چی میشه؟
:چی میشه؟
:ماهی ها میمیرن ،یا یه مثال دیگه:تو میری خونه میبینی زنت لباس تنش نیست ،از طرفی یه مردی کنارشه که لباس تنش نیست،یعنی چی؟
:یعنی چی؟
خب یعنی زنت خرابکاره دیگه.....این یعنی منطق
:اها گرفتم
غضنفر میره یه کتاب منطق میخره و میشینه تو پارک
یه نفر میاد کنارش میشینه و میگه این چه کتابیه؟
غضنفر:کتاب منطق میدونی یعنی چی؟
:نه یعنی چی؟
غضنفر:تو توی خونه اکواریوم داری؟
:اره
غضنفر:خب زنت ج ن د ه س
برو ایدوست ، برو !
برو ای دختر پالان محبت بر دوش !
دیده بر دیده ی من ، مفکن و نازم مفروش ..
من دگر سیرم ... سیر .. !
بخدا سیرم از این عشق دو پهلوی تو پست !
تف بر آن دامن پستی که ترا پروردست !
برو ادامه بد نیست بخونیش.....
ادامه مطلب ...سلام
ببخشید شاید قبلا این پست رو شنیده باشید.
اما قراره برم مسافرت ،گفتم یه اپ کنم بعد برم.
کیفیت مهم است......!
حدود شصت سال پیش یک آخوند رفت و رفت تا به روستائی رسید.
با دیدن مسجد قدیمی آن روستا متوجه شد که مردم این روستا مسلمان هستند و
با خوشحالی به نزد کدخدا رفت و اعلام کرد که میتواند پیش نماز آن روستا
باشد .کدخدا که سالها بود نماز نخوانده بود و نماز جماعت را که اصولا در
عمرش ندیده بود، با خودش فکر کرد که اگر به این مرد روحانی بگویم که من
نماز بلد نیستم که خیلی زشت است، بنابراین بدون آنکه توضیحی بدهد، موافقت کرد.