هر چند که با هم همخوانی نداشتن اما دوتاشون جالب بودن.
باجناقم از این خانم عکس دوم دست کمی نداره، مخصوصا تو این روزای خونه تکونی.(محمدرضا)
"من گرفتم تو نگیر" ایرج میرزا
زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر … من گرفتم تو نگیر
چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر … من گرفتم تو نگیر
بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر … یاد آن روز بخیر
زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر … من گرفتم تو نگیر
یاد آن روز که آزاد ز غمها بودم … تک و تنها بودم
زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر … من گرفتم تو نگیر
بودم آن روز من از طایفه دّرد کشان … بودم از جمع خوشان
خوشی از دست برون رفت و شدم لات و فقیر … من گرفتم تو نگیر
ای مجرد که بود خوابگهت بستر گرم … بستر راحت و نرم
زن مگیر ؛ ار نه شود خوابگهت لای حصیر … من گرفتم تو نگیر
بنده زن دارم و محکوم به حبس ابدم … مستحق لگدم
چون در این مسئله بود از خود مخلص تقصیر … من گرفتم تو نگیر
من از آن روز که شوهر شده ام خر شده ام … خر همسر شده ام
می دهد یونجه به من جای پنیر … من گرفتم تو نگیر
ایرج میرزا
عکسش با یه شعر کوتاه، ادامه مطلبه دوست داشتی ببین
ادامه مطلب ...سلام به همه دوستای گلم میخوام یکی از خاطرات سربازی مو واستون بنویسم.
روزای دم عید بود و ماهم توی پادگان.نصف سربازا مرخصی بودن ،اما من چون دوست داشتم سیزده بدر خونه باشم مرخصی نیومدم ،چند کیلو پسته به عنوان دسر به گروهان ما داده بودند.
اشد دوست صمیمیم بود گفت: محمد امین اینا رو خدایی بین بچه ها تقسیم کن من برم نماز بخونم.
گفتم:خدایی؟
گفت خداییِ خدایی.
رفت ومنم کیسه رو اوردم گفتم همه بشینید سهم هر کسی رو میریزم جلو دستش.
یهو یاد این این شعر افتادم